درباره استاد یوسف دشتیاری
من یوسف دشتیاری متولد سال ۱۳۷۱ هستم. از ۱۹ سالگی دارم در حوزهی توسعه فردی آموزش میبینم.
تو این مدت در کنار بزرگترین اساتید ایران آموزش دیدم و وقتی متوجه شدم که خودم دارم به نتایج عالی میرسم، موسسه خودمو تاسیس کردم. من وقتی شروع کردم عزتنفس پایینی داشتم و نقطه ضعفم صحبت کردن بود ولی همیشه دوست داشتم آدم موفق و ثروتمندی بشم.
با شروع آموزشها عزت نفسم بهتر شد و وارد بازار کار شدم ولی اون شغلها مورد علاقم نبودن و من رسالتمو پیدا نکرده بودم. دورهها به صورت غیرحضوری بود و کسی نبود که منو راهنمایی کنه اما شما در دورههای ما مربیهایی دارید که آموزش دیدن و اگه مسیر رو اشتباه رفتین راهنماییتون میکنن.
من کمکت میکنم که سریعتر رشد کنی ، طوری که بعد ۳ یا ۴ سال به جایگاهی برسی که خودت تعجب کنی و به استقلال مالی کامل برسی. من خیلی کارها کردم تو زندگیم که اولیش کار تو بوفه باشگاه بود. بعدش کافینت ، گیمنت ، ساندویچی و بعد با خواهرم کار تشریفات عروسی رو از صفر شروع کردیم.
تو ۴ سال چنان رشد کردیم که تو استان گیلان شش تا شعبه داشتیم. یکی از بهترین کارآفرینهای کشور شدیم. از نظر مالی و موقعیت اجتماعی اوکی بودم ولی یه خلا داشتم چون این کار رسالت و عشق من نبود. عزیزان رسالت هر انسانی اینه که رسالتشو پیدا کنه. شما تو کاری موفق میشی که عشقت باشه. من چندسال مسیر رو اشتباه رفتم چون کسی نبود منو راهنمایی کنه ولی تو مباحث ورزشی و درسی خیلی موفق بودم و حتی رشته حقوق دانشگاه گیلان قبول شدم ولی نرفتم چون با روحیاتم سازگار نبود.
من عذاب وجدان قویای دارم که اگر حتی ناآگاهانه و ناخواسته رای اشتباه بدم و حق کسی ضایع بشه واقعا نمیتونم خودمو ببخشم. به همین دلیل این مسیر رو نرفتم. بعد به دلیل مشاورههای اشتباهی که بهم میدادن و باورهای اشتباهی که خودم داشتم رفتم رشته حسابداری و سه ترم خوندم تو دانشگاه پیامنور ، دیدم خوشم نمیاد رهاش کردم.
خیلی تلاش کردم تربیت معلم قبول شم و سه سال پشت کنکور موندم که هرسال به دلیل مسائلی نمیشد. انگار یه چیزی بهم میگفت که نرو به اون سمت. من پدر پولدار نداشتم و ارثی بهم نرسیده. من از صفر شروع کردم. سال اول کار تشریفات عروسی از نظر مالی کم آوردم و جلوی پاساژ با افتخار آینه و گل شب عید فروختم (دستفروشی کردم).
معافیت سربازی رو به طرز عجیبی و در شرایطی که معافیت بهم تعلق نمیگرفت ، تنها دو روز مونده تا لغو اون قانون معافیت گرفتم. فقط میخوام بگم یوسف دشتیاری با همچین شرایطی به این جایگاه رسید. فک نکن تو ناز و نعمت و ثروت بزرگ شده. البته این مسیر برام لذتبخش بود چون داشتم رشد میکردم. فقط خلا درونیم این بود که رسالتم نبود و این منو اذیت میکرد تا اینکه با آموزشهای بیشتر رسالتمو پیدا کردم.
خیلی تلاش کردم تربیت معلم قبول شم و سه سال پشت کنکور موندم که هرسال به دلیل مسائلی نمیشد. انگار یه چیزی بهم میگفت که نرو به اون سمت. من پدر پولدار نداشتم و ارثی بهم نرسیده. من از صفر شروع کردم. سال اول کار تشریفات عروسی از نظر مالی کم آوردم و جلوی پاساژ با افتخار آینه و گل شب عید فروختم (دستفروشی کردم).
معافیت سربازی رو به طرز عجیبی و در شرایطی که معافیت بهم تعلق نمیگرفت ، تنها دو روز مونده تا لغو اون قانون معافیت گرفتم. فقط میخوام بگم یوسف دشتیاری با همچین شرایطی به این جایگاه رسید. فک نکن تو ناز و نعمت و ثروت بزرگ شده. البته این مسیر برام لذتبخش بود چون داشتم رشد میکردم. فقط خلا درونیم این بود که رسالتم نبود و این منو اذیت میکرد تا اینکه با آموزشهای بیشتر رسالتمو پیدا کردم.
ولی خودم اینو فهمیدم و کسی نبود راهنماییم کنه تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم برم تهران و پیش اساتید بزرگ ایران کلاسهای حضوری شرکت کنم. آموزشگاه رو هم دورادور با تلفن مدیریت میکردم تا اینکه طبقه بالای پاساژی که دفتر تشریفات داشتم یه انبار بود که گل میذاشتیم توش ، اونو خالی کردم و چندتا صندلی اجاره کردم و دوتا از دوستامو دعوت کردم گفتم بیاین براتون حرف بزنم و اون موقع همزمان پیج اینستاگرامم زدم و نامحسوس مشاوره میدادم و پستهای آموزشی آپلود میکردم.
رفته رفته تعدادمون زیاد شدن بعد تو تهران با اساتیدی آشنا شدم و دعوتشون کردم شهرمون کارگاه و سمینار گذاشتیم ولی متاسفانه یکسری افراد و مسئولین منو اذیت کردن که این باعث شد من بیام تهران و در عرض یکی دو هفته دفترم و خونهام جور شد بدون اینکه هزینهای بابت رهن بدم.
در حوزه ورزشی من خیلی استعداد داشتم. تو پرورش اندام مقامهای زیادی آوردم ولی چون ورزشی بود که نیاز به پول زیاد و به خصوص دارو داشت، به خاطر سلامتیم ادامه ندادم. تو ورزش رزمی هم استعداد زیادی داشتم مقامهای استانی و کشوری آوردم و به مسابقات انتخابی تیم ملی دعوت شدم که شرکت نکردم، چون دیگه وارد کار شده بودم و برام لذتبخش بود.
مدرک مربیگری ژیمناستیک هم گرفتم و کلاس ژیمناستیک فوقالعادهای داشتم که کلی سروصدا کرد. وقتی از ۱۹ سالگی آموزشهارو شروع کردم دستاوردهای زیادی داشتم و به سرعت پیش میرفتم.
حتی تور گردشگری هم میبردم. فقط مشکلم این بود که نمیدونستم مقصدم و رسالتم کجاست؟ انرژی و انگیزه رو داشتم و باورم رو ساخته بودم فقط اشتباهم این بود که تو مسیر رسالتم نبودم و این داشت حس منو بد میکرد.
ولی تو این سه سالی که رفتم تهران از لحاظ مالی، اجتماعی، درآمدی و غیره انفجاری رشد کردم. دو ماه بعد از اینکه رفتم تهران دعوت شدم شبکه۳ به عنوان کارشناس برنامه بدون توقف. بعد همون مسئولینی که منو اذیت کردن باهام تماس گرفتن و گفتن بیا و تو شهرمون سمینار برگزار کن. ولی من تصمیم گرفتم فعالیتمو فقط به شهرمون محدود نکنم.